أدله امامت حضرت علی (علیه السلام)

اشاره:  شیعه معتقد است که چون رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ازطرف خدای متعال حضرت علی (علیه السلام) رابه عنوان جانشین وامام بعد ازخود تعین کردوبه بیان های مختلف آن رااظهار نمود. تنها راه حق همین بود که مسلمانان امامت آن حضرت رامی پذیرفتن وشیعه این افتخاریعنی پذیرفتن گفتار رسول خدا    صلی الله علیه وآله وسلم رادرباره جانشین خودرادارد وآنان که ازراه انتخاب؛خلافت وجانشینی شخص دیگرراپذیرفتند راهی غیرازراه رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) رادرپیش گرفته اند                                             

دلیل های این مطلب :

(1) : حدیث یوم الدار

پس از گذشت سه سال ازآغاز بعثت؛خدای متعال پیامبر( ص) رامأمور ساخت که دعوت خود راآشکارسازد؛ وآیه (وأنذرعشیرتک الاقربین)(شعراآیه 214) دراین مورد نازل شد.پیامبر سران بنی هاشم راجمع کرد وفرمود : من خیر دنیا وآخرت را برای شما آورده ام. خداوند به من امرکرده است که شمارا به آن دعوت کنم .کدام یک ازشما مرا درنشر این آیین یاری می کند تا برادرووصی وجانشین من باشد؟ حضرت سه مرتبه این سخن را تکرارنمود ودرهربارتنها حضرت علی (علیه السلام) آمادگی خود رااعلان کرد؛ دراین موقع پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) گفت :{انً هذاأخی ووصییِ وخلیفتی فیکم}

(کتب اهل سنت : مسند احمدجلد1صفحه159،تاریخ طبری جلد2صفحه406)

2) : حدیث منزلت)

پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) درموارد مختلف.منزلت ومقام امیرمؤمنان رانسبت به خود.همان مقام ومنزلت هارون نسبت به موسی دانسته وفقط یک مقام ازمقامات هارون راکه(نبوت باشد) ازعلی(علیه السلام) سلب کردوفرمود  «یاعلی انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبی بعدی» 

{کتب معتبراهل سنت :صحیح بخاری جلد6باب غزوه تبوک؛صحیح مسلم جلد7صفحه 120درباب فضائل علی(علیه السلام)

به نص قرآن کریم هارون مقام نبوت وخلافت ووزارت رادرزمان حضرت موسی دارا بود،وحدیث منزلت نیزهمه مقامات هارون را.به استثنای مقام نبوت.برای حضرت علی(علیه السلام) ثابت می کند واگرمقصود؛اثبات همه مقامات جزنبوت برای وی(علیه السلام) نبود نیازی به استثنای نبوت وجود نداشت،

3) : حدیث سفینه)

پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم).اهل بیت خویش رابه کشتی نوح تشبیه می کند که هرکس برآن نشست نجات یافت وهرکس که ازآن تخلف کند غرق شد.می فرمایند« الا إن مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح فی قومه من رکبها نجی ومن تخلف عنهاغرق»

{کتب اهل سنت:الصواعق المحرقه ص91، مستدرک حاکم جلد3صفحه351 }

می دانیم که کشتی نوح،ملجا ومخفیگاه آنها برای نجات ازغرق شدن بود.بنابراین طبق حدیث سفینه ؛ اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) یگانه مخفیگاه ومحل امن برای نجات ازانحراف وگمراهی هستند.

(4) : حدیث امان امت

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) اهل بیت خود راسبب وحدت ودوری امت از اختلاف معرفی می کند ومی فرمایند«النجوم امان لاهل الارض من الغرق واهل بیتی امان لامتی من الاختلاف» همان گونه که ستارگان وسیله نجات اهل زمین ازغرق شدن دردریاهستند(زیرادریانوردان به حکم(وبالنجم هم یهتدون)(نحل:16) به وسیله ستارگان راه راازمیان امواج پیدا می کنند وبه ساحل میرسند) اهل بیت من نیزمایه نجات امت ازدودستگی هستند...

{مستدرک حاکم:جلد3 صفحه 149}

(5) : حدیث ثقلین

حدیث ثقلین؛ ازجمله احادیث متواتراسلامی است که علمای سنی وشیعه آن رادر کتابهای حیث خود نقل کرده اند:«درمیان شما دو چیز گرانبها راباقی می گذارم ومی روم»؛وتمسک به این دورا مایه هدایت امت؛وروگردانی ازهردو یا یکی ازآن دو را مایه ضلالت می داند؛ چنانکه میفرماید«إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی ماإن تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا وإانهما لن یفترقا حتی یردا علیَ الحوض».

{کتب اهل سنت:صحیح مسلم جلد7 صفحه 122؛ سنن ترمذی جلد2 صفحه 307؛مسند احمد جلد3صفحه 26.17.14.}

این حدیث؛ مرجعیت علمی عترت وأهل بیت رسول خدا رامانند قرآن کریم؛ به روشنی ثابت می کند؛ وبرمسلمانان لازم می دارد که در اموردینی؛به کتاب خدا وأهل بیت (هردو) تمسک بجویند .ولی جای بسی تأسف است که برخی از کسان همه درها رامی زنند. جز در خانه اهل بیت را ! حدیث ثقلین که شیعه وسنی در نقل آن اتفاق دارند ؛ می تواند همه مسلمانان جهان رابه صورت امتی واحد گردآورد؛ زیرا اگردر موضوع تعین خلیفه وزمامدار سیاسی امت بعد از رسول خدا ص؛ شیعه وسنی باهم اختلاف داشته منقسم به دو گروه باشند؛ در مرجعیت علمی هیچ  دلیلی برای تفرقه وجود نداشته وبایستی برطبق حدیث ثقلین باهم یکدست ویک صداباشند...

(6) : حدیث غدیر

در احادیث گذشته پیامبر گرامی گاه  به صورت کلی وگاه به گونه مشخص؛ جانشینی خویش رابنحو روشن معَرفی کرده است؛ به گونه ای که هریک از آنها حجت رابرافراد آگاه وحقیقت جوتمام می کند. درعین حال آن حضرت برای آنکه پیام خود را به گوش همه مسلمانان ازدور ونزدیک برساند وراه رابرهرگونه تردید وشک در این زمینه کاملا ببندد؛درسال آخر خود  به هنگام مراجعت از خانه خدا در سرزمینی بنام«غدیر خم» توقف نمود وبه همراهان فرمود از جانب خداوند مأموریت دارد که پیامی را به آنان برساند؛ پیام الهی که حاکی ازانجام وظیفه بزرگی بوده وچنانچه انجام نگیرد؛پیامبر رسالت خود را انجام نداده است. چنانچه می فرماید:«یاأیها ألرسول بلِغ ماانزل إلیک من ربک وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس» {مائده:67} :«ای رسول خدا آنچه از طرف خدا برتونازل شده ابلاغ کن ؛واگر این مأموریت را انجام ندهی رسالت خود را انجام نداده ای وخداوند شمارا ازشر مردم حفظ می کند.»

{محدثان ومفسران اسلامی به نزول این نزول  این آیه درپایان حجة الودعاع؛ روز غدیر؛اشاره کرده اند. بنگرید به کتاب «درالمنثور» سیوطی جلد2صفحه 298؛فتح الغدیر شوکانی  جلد 2صفحه57}

آنگاه منبری برای پیامبر ترتیب دادند واو برفرازآن قرار گرفت وبه مردم گفت :درآینده نزدیک دعوت حق رالبیک خواهم گفت(یعنی مرگ من فرامی رسد) شما درباره من چه می گویید؟ در پاسخ گفتند: گواهی می دهیم شما آئین خدا را به ما ابلاغ کردی وخیر خواهی نمودی وتلاش بسیار کردی؛خدا به شما جزای خیر دهد.آنگاه فرمود: آیا بر وحدانیت خدا ورسالت من؛ وحق بودن روز رستاخیز گواهی می دهید؟ همگی پاسخ مثبت دادند.

سپس فرمود:من قبل از شما بر حوض کوثر وارد می شوم؛ بنگرید با دو جانشین گرانبهای من چگونه رفتار می کنند؟ شخصی پرسید:مقصود از دو جانشین گرانبها چیست؟

پیامبر پاسخ داد :یکی کتاب خدا ودیگری عترت(اهل بیت) من است؛ وخدای لطیف وخبیر به من خبر داده اند که این دو از یکدیگرجدا نمی شوند تاآنگاه در روز قیامت در کنار حوض به من برسند.برآن دو پیشی نگیرید که مایه هلاکت شماست؛ وازآن فاصله نگیرید  که هلاک می شوید. آنگاه دست حضرت علی(علیه السلام) راگرفت وبالا برد تا آنجا که همه حاضران اورا می دیدند؛ سپس چنین فرمود«أیها ألناس من أولی الناس بالمؤمنین من أنفسهم؟» چه کسی بر مؤمنان از خود آنان اولی(صاحب اختیار) است؟

درپاسخ گفتند: خداوپیامبراو بهتر می دانند. پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)فرمود:«إن الله مولای وأنا مولی المؤمنین وأنا أولی بهم من أنفسهم» سپس سه بار فرمود:«من کنت مؤلاه فعلیُ مؤلاه» آنگاه افزود «اللهم والی من والاه وعاد من عاداهُ وأحب من أحبهُ .ابغض من أبغضهُ وانصُر من نصره واخذل من خذله؛ وأدر الحق معه حیث ما دار؛ألا فلیبلغ الشاهد الغائب».این حدیث که به حدیث غدیر معروف است 110نفر ازصحابه 84 تن از تابعین و360 نفر از علماءومحدثان اسلامی نقل کرده اند؛ واز این رودر اصالت واعتبار این حدیث جای هیچ تردیدی وجود ندارد. همچنین گروهی ازعلما به طور مستقل در باره این حدیث کتاب نوشته اند؛ که درآن میان؛ جامع ترین آنها کتاب شریف الغدیر نگارش علامه «حاج شیخ عبدالحسین امینی(1320.1390 ه. ق) می باشد» اکنون باید دید مقصود از مؤلی بودن پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم)  ومؤلی بودن علی چیست؟ قرینه بسیاری گواهی می دهند که مقصود از این تعبیر؛ امامت ورهبری است. که به یکی از این قرینه ها اشاره می کنیم:

(الف): درماجرای غدیر؛پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله وسلم) کاروان زائران خانه خدا را در سرزمینی  بی آب وعلف؛ آن هم در نیم روزی بسیار گرم؛ متوقف کرد. گرمی هوا به حدی بود که حاضران نیمی از عبای خویش را بر سر أفکنده  ونیم دیگر را نیز زیر پای خود قرار داده انده بودند. با این تمهیدات  طبعاً پیامبر باید سخنی بگوید که در هدایت امت؛ نقشی کلیدی و سرنوشت ساز داشته باشد؛ وبراستی چه کاری می تواند سرنوشت مسلمانان از تعیین جانشین؛ که مایه وحدت کلمه مسلمین وحافظ دین است؛ سرنوشت سازترباشد؟

جانشینی بعد از پیامبر(ص)

مناظره شیخ مفید با قاضی عبدالجبار (سنی)

 در عصر شیخ مفید‌(ره)، یکی از علمای بزرگ اهل تسنّن، در بغداد مجلس درسی داشت، و به نام «قاضی عبدالجبّار» خوانده می‌شد، روزی قاضی عبدالجبّار در مجلس درس خود نشسته بود، شاگردانش از سنّی و شیعه حاضر بودند، در آن روز شیخ مفید‌(ره) نیز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست، قاضی تا آن روز شیخ مفید را ندیده بود، ولی وصفش را شنیده بود.

پس از لحظه‌ای، شیخ مفید به قاضی رو کرد و گفت: «آیا اجازه می‌دهی، در حضور این دانشمندان، سؤالی از شما ‌کنم؟»

قاضی: بپرس

شیخ مفید: این حدیثی که شیعیان روایت می‌‌کنند که پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ در صحرای غدیر، درباره علی‌ـ علیه السّلام ـ فرمود:

« مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ » : هر کس که من مولای اویم، پس علی‌ مولای اوست»

آیا این حدیث صحیح است و یا این‌که شیعه آن را به دروغ ساخته است؟

قاضی: این روایت،صحیح است.

شیخ مفید: منظور از کلمه «مولی» در این روایت چیست؟

قاضی: منظور، آقائی و اولویّت است.

شیخ مفید: اگر چنین است پس طبق فرموده پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ،‌ علی‌ـ علیه السّلام ـ آقائی و اولویّت بر دیگران دارد، بنابراین، این همه اختلاف و دشمنی‌ها بین شیعه و سنّی برای چیست؟

قاضی: ای برادر! این حدیث (غدیر) روایت (و مطلب نقل شده) است، ولی خلافت ابوبکر، «درایت» و امری مسلّم است، و آدم عاقل، به خاطر روایتی، درایت را ترک نمی‌کند!!

شیخ مفید: شما درباره این حدیث چه می‌گویید که پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ، در شأن علی‌ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«یَا عَلیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلمِی»: «ای علی! جنگ تو،‌جنگ من است، و صلح تو،‌ صلح من است»

قاضی: این حدیث،‌صحیح است.

شیخ مفید: بنابراین آنان‌که جنگ جَمَل را به راه انداختند مانند طلحه و زبیر و عایشه و...و با علی ـ علیه السّلام ـ جنگیدند، طبق حدیث فوق و اعتراف شما به صحّت آن، باید (با شخص رسول خدا‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ جنگیده باشند) و کافر باشند.

قاضی: ای برادر! آن‌ها (طلحه و زبیر و ...) توبه کردند.

شیخ مفید: جنگ جمل، درایت و قطعی است، ولی در این‌که پدید آورندگان جنگ، توبه کرده‌اند، روایت و شنیدنی است، و به گفته تو نباید درایت را فدای روایت کرد، و مرد عاقل به خاطر روایت، درایت را ترک نمی‌کند.

قاضی، در پاسخ این سؤال فرومانده، پس از ساعتی درنگ ، سرش را بلند کرد و گفت : «تو کیستی؟»

شیخ مفید: من خادم شما محمّد‌‌‌بن محمّد‌بن نعمان هستم.

قاضی همان‌دم برخاست و دست شیخ مفید را گرفت و بر جای خود نشانید و به او گفت: « اَنْتَ الْمُفِیدُ حقّاً»: «تو در حقیقت، مفید (فایده بخش) هستی» ؟

علمای مجلس از رفتار قاضی رنجیده خاطر شدند و همهمه کردند، قاضی به آن‌ها گفت: من در پاسخ این شیخ (مفید)، درمانده شدم، اگر هر یک از شما پاسخی دارد، برخیزد و بیان کند.

هیچ کس برنخواست، به این ترتیب، شیخ مفید،پیروز شد و لقب «مفید» در این مجلس، برای او بر سر زبان‌های مردم افتاد

{مجالس المؤمنین، ج 1، ص 200 و 201 (مجلس پنجم).}

اللهم اجعلنا من شیعتی علی بن ابی طالب علیه السلام

اثبات خلافت علی (ع)

{مناظره حسینی قمی با عالم سنی}

حسینی قمی: اصولا از نظر عقلی و وجدانی این مطلب مورد قبول همگان است که کسی باید پس از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ زمام امور مسلمین را به دست بگیرد که از غیرخود به احکام اسلام آگاهتر باشد و افضل از سایرین باشد.

عالم سنی: آری ما نیز به این مطلب معترفیم.

حسینی قمی: اکنون بگو پس از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ چه کسی افضل امت است.

عالم سنی: برخی از علمای اهل تسنن قائل به برتری ابوبکر شده‌اند ولی برخی دیگر و خود من معتقدیم که علی ـ علیه السلام ـ برترین صحابه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌باشد.

حسینی قمی: با این وصف چرا افضل را رها کرده‌ای و از مفضول پیروی می‌کنی؟ آیا این کار عاقلانه است؟!

عالم سنی: فرمایش شما متین است و لکن خداوند خواست که در امر خلافت، مفضول بر فاضل مقدم شود، چنان که یکی از علمای ما، به نام ابن ابی الحدید در مقدمه کتاب مشهورش که شرحی است بر نهج البلاغه سیدنا علی می‌گوید:

« الحمدلله الّذی قَدّمَ المفضول علی الفاضل»؛ سپاس خدایی را که مفضول (ابوبکر) را بر فاضل (علی ـ علیه السلام ـ) مقدم داشت.

حسینی قمی: آقا چرا کم لطفی می‌کنید! توبه کنید از این که این امور را به خداوند نسبت دهید. روح و جان قرآن و روایات انبوهی، ما را به امامت امام علی ـ علیه السلام ـ بعد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هدایت می‌کند. و ادعای شما را صریحاً رد می‌کند. مگر نه این است که قرآن می‌فرماید:

«أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدی إِلاَّ أَنْ یُهْدی؟ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»؛[1] آیا کسی که هدایت به حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است یا آن کسی که خود هدایت نمی‌شود مگر این که هدایتش کنند. شما را چه می‌شود؟ چگونه داوری می‌کنید؟

و نیز رسول گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرموده است:

« مَن تَقَدَّمَ عَلَی المُسْلِمینَ وَ هُوَ یَری اَنَّ فیهِمْ مَن هُوَ اَفْضَلُ مِنهُ، فَقَد خَان اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ المُؤمِنینَ»؛[2] کسی که بر مسلمانان پیشدستی کند با این که در میان آنها کسی را که برتر از اوست می‌نگرد، چنین کسی قطعا به خدا ورسولش و به انسانهای مؤمن خیانت نموده است.

شما را به خدا قسم، برای ساختن منزل خود از معمار درجه یک استفاده می‌کنید یا از معمار درجه دو. و یا جهت تحصیل علم نزد استاد باسواد می‌روید یا کم سواد؟!!

عالم سنی با حالت خجالت زده سر خود را به زیر انداخت.

حسینی قمی: بنابراین خداوند که عادل و عالم است هرگز مفضولی مانند ابوبکر را بر «اَصْلَح و اَوْرَع» آن هم کسی مانند امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ که در تقوی و علم و اجتهاد، و هجرت و انفاق مال و... یگانه است در امر مهم خلافت مقدم نمی‌کند. و نسبت دادن این قبیل امور به خداوند قطعاً کفر است.[3]

 [1] . یونس، 35.

[2] . الغدیر، ج 7.

[3] . مناظرات علمی، سید علی حسینی قمی، ج 2، ص 155.